28 مهر 1396
صدای گرم و دلنشینیش آغازی میشود برای تنفس صبح و مقدمه ای میشود برای آواز بلبل. رام و آرم میان شاخ و برگ آویزان درختان ترنمی میشود جاری تر از بهار،دلپذیر تر از تابستان و رنگارنگتراز پاییز.
چه زیبا ودیدنی میشود زمانی که اتحادی از قطره هایش مویرگ های سنگ ها را میشکافند و کینه و دشمنی را میان آنها جای می گذارند و زلال و شفاف اما مستحکم تر از قبل به راهشان ادامه میدهند.
پایت را که میان عشقشان می گذاری آرام و بی صدا نوازشت می کنند و وقتی نگاهت را به جنبید نشان میدوزی زیباییشان را دریغ نمیکنند.
رود آرام،گاهی پاره های تنش را به نگاه گرم خورشیدی میسپارد که آن فراتر او را زیر نظر دارد و باز هم در امید آمدنشان از دل ابر،در پایه ی کوه در انتظار به مسیرش ادامه میدهد ودراین هنگام میزبان برگ هایی میشود که آرام آرام از میان آغوش درختان رها میشوند تا سرنوشتی جدید در میانه ی رود آغاز کنند. رودی که خواسته و ناخواسته چشم هایت را به سمت مسیرش می چرخاند تنها رود نیست،معلمی است برای آنچه که باید از درس آفرینش بیاموزی و این همان رازی است که در صنع حق جای گرفته است.
”پایان“
تعداد مشاهده (2612) نظرات (1)
صبا
عالی بود بهترین انشایی بود که نوشته بودم