10 دی 1398
وماجرا شروع می شود از بی قراری سلاله ها و شگفت زدگی توفان ها و بغض دریا ها و گریه ی ابرها! اما نه! ماجرا شروع می شود از تجاوز به حریم خانه ای به نام ایران.
ومن همچنان می شنوم صدای فرمانده ای منفعت طلب را که می گفت:«
کارشان تمام است. فقط یک تیر با یک تیر می شود آن ها را از پای در آورد.» و مادرانی را می بینم که با شنیدن ندای درونی خود هنوز هم استوار ایستاده و چون کوه در برابر آن صدا مقاومت می کنند، درحالی که می دانند ممکن است ماه ها و یا شاید هم سال هااز فرزندشان ،
پاره ی تنشان، جگر گوشیشان خبری به دست نیاورند و حتی دیگر نتوانند
آنهارا در این دنیا ببینند و پرپر زدن کودکانی را که از درون به عشق یک لحظه تجربه ی بغل کردن پدری می سوزند و زنانی که ...چه زیبا هستند درد های شکوهمند!
امانه! دیگر نمی توان با زور کاری از پیش برد. باید فکر دیگری کرد، باید راهی دیگر یافت، باید... و حال پس از 31 سال باز صدای فرمانده ای از نسل صدام پشت در این خانه به گوش می رسد.از نسل آمریکا، از نسل شیطان،از نسل...(ما باید تسلط بر ذهن داشته باشیم،باید روی عقل ها کار شود، دیگر نمی توان با توپ و تانک به این خانه ی کهن ضربه زد، باید قربانی کرد و بیش از همه زنان و نوجوانان را به قربانگاه برد تا به هدف رسید،آری جنگ نرم،جنگ...!)
ولی من می دانم آینده چیز دیگری است. هیچ صدایی شنید نخواهد شد.نه از فرمانده،نه از سربازان شیطان صفتش! نسل تمام ظالم ها حتی مظلوم نما ها به پایان خواهد رسید. آقا می آید. دنیایی زیبا را با خود می آورد.
شیعیان و جهان را هدایت می کند. با کمک خداوند و یاران ثابت قدمش دنیایی خوب و نیک را می سازد و همه ی غم هارا از بین می برد. چه دلپذیر خواهد بود شنیدن صدای صلح ، صفا ، آراش ، زیبایی ، شگفتی و...
چه زیباست دردهای شکوهمند انسان هایی اعتقاد های متحد که عاشقانه
تعداد مشاهده (396) نظرات (0)