18 مهر 1397
رببسم الشّهدا
گذر رودخانه
به کنار اروند رسیدم. رودی بزرگ و پر آب در جنوب ایران. مرزی آبی بین ایران و عراق و خاطره ای جاودان.
می گویید اروند یک رودخانه است که مانند همه ی رودخانه های دیگر جاری است. می گذرد و به آبی، اقیانوسی، دریایی، دریاچه ای، خلیجی و یا رودی دیگر می ریزد و دوباره با چرخش آب و باران به خودش برمی گردد. امّا من می گویم اروند فقط یک رود نیست که فقط شاهد گذرش برای لذّت باشیم. اروند گذر خاطره های تلخ و شیرین است. بعد از انفجار نور، اروند هم نورانی شد و همه را نورانی کرد. درست است. خداست که هرکسی را بخواهد نورانی می کند و به آسمان ها می برد. امّا اگر اروند نبود، چه کسی غوّاصان را غرق عشق خدا می کرد و به گذشت وادار؟ همه می دانیم انتهای اروند به خلیج همیشه فارس می ریزد. امّا من می گویم اروند به دل های پر از عشق می ریزد تا آنها را لبریز از عشق کند. می گویم اروند دروازه ای به آسمان است.
همه می دانیم که اروند از به هم پیوستن دجله و فرات به وجود آمده. امّا من می گویم اروند همان فرات است و این اشکهای حسینی اند که آن را پر آب تر می سازند.
فرات هم رودی بود مثل رود های دیگر. جاری بود، پاک بود، خنک بود. فقط یک فرق با رودهای دیگر داشت. فرات منتظر بود. بعد از آن که دستان عباس(ع) داخلش رفت منتظر تر شد و تا روز قیامت تشنه ی سیر کردن فرزندان حسین(ع)، ماند بر یاد حسین تا صف محشر تشنه.
تعداد مشاهده (306) نظرات (0)