3 بهمن 1396

انشای گروهی

مولف: نرگس دبیرستان   /  دسته: دسته بندی نشده   /  رتبه دهید:

انشای گروهی

بارانی در پاییز "" یک روز

از خانه که بیرون آمدم قطره ی آبی از بالا روی صورتم ریخت دستی رویش کشیدم گویا نم باران بود به راهم ادامه می دهم برگ های پاییزی نارنجی و زرد زیر پایم خش خش می کردند ناگهان آسمان غرید و اشک هایش سرازیر شد . زیر باران خیس شده بودم بوی خاک بلند شده بود .

قطره های باران دست درختان خشک پیر را می بوسیدند. وقتی قدم بر می داشتم صدای شالاپ شلوپ آب می آمد خیس شده بودم کفش ها و جوراب هایم را در آوردم پاهایم را روی زمین گذاشتم آب داشت پاهایم را قلقلک می داد به آسمان نگاه کردم چشمهایم را بستم و دهانم را باز کردم قطره های آب به درون دهانم می افتادند گویی دامی برایشان پهن کرده بودم تا شکارشان کنم به این فکر کردم خیلی ها از این باران فرار می کنند و حاضر به دیدن اشک های آسمان نیستند و مدام غر می زنند و از بارش باران ناراحتند بعضی آن قدر عینک بد بینی زده اند که نمی توانند این محبت الهی را با دیدی زیبا ببینند .

باران زمین را می شوید شیشه های آسمان را پاک می کند و گیاهان را رشد و نمو می بخشد . باران کم کم دارد تمام می شود خورشید دست مهربانش را به برگ های خیس می کشد لبخند می زنم اگر بتوانی دنیا را خوب ببینی زیبا ترین انگیزه های زندگی را در آن می یابی زندگی در جریان است .

 

 

 

 

یک روز بارانی در پاییز ""

از خانه که بیرون آمدم قطره ی آبی از بالا روی صورتم ریخت دستی رویش کشیدم گویا نم باران بود به راهم ادامه می دهم برگ های پاییزی نارنجی و زرد زیر پایم خش خش می کردند ناگهان آسمان غرید و اشک هایش سرازیر شد . زیر باران خیس شده بودم بوی خاک بلند شده بود .

قطره های باران دست درختان خشک پیر را می بوسیدند. وقتی قدم بر می داشتم صدای شالاپ شلوپ آب می آمد خیس شده بودم کفش ها و جوراب هایم را در آوردم پاهایم را روی زمین گذاشتم آب داشت پاهایم را قلقلک می داد به آسمان نگاه کردم چشمهایم را بستم و دهانم را باز کردم قطره های آب به درون دهانم می افتادند گویی دامی برایشان پهن کرده بودم تا شکارشان کنم به این فکر کردم خیلی ها از این باران فرار می کنند و حاضر به دیدن اشک های آسمان نیستند و مدام غر می زنند و از بارش باران ناراحتند بعضی آن قدر عینک بد بینی زده اند که نمی توانند این محبت الهی را با دیدی زیبا ببینند .

باران زمین را می شوید شیشه های آسمان را پاک می کند و گیاهان را رشد و نمو می بخشد . باران کم کم دارد تمام می شود خورشید دست مهربانش را به برگ های خیس می کشد لبخند می زنم اگر بتوانی دنیا را خوب ببینی زیبا ترین انگیزه های زندگی را در آن می یابی زندگی در جریان است .

 

 

 

با تشکر از توجه

تعداد مشاهده (411)       نظرات (0)

نظرات کاربران درباره خبر "انشای گروهی"


نظرتان را بیان کنید

نام:
پست الکترونیکی:
نظر:
کد بالا را در محل مربوطه وارد نمایید